حالا هی بگویید مردان بیاحساسند!
به نظر بنده، بایستی بین احساساتی و با احساس بودن فرق قائل شد؛ احساساتی یعنی کسی که احساسش بیشتر از منطقش در تصمیمگیریها و رفتار و گفتار دخالت دارد؛ اما بااحساس لزوماً به معنای غلبه احساس بر منطق نیست و بسته به شخصیت فرد در کنار منطق یا پشت سر آن حرکت میکند. با این تفاسیر زنان احساساتی و مردان بااحساس هستند. اما چون احساسات مردان کمتر به زبان اظهار میشود باور عمومی این است که مردان بیاحساسند آن هم از طرف قاضیانی که خود عادت به ابراز احساس از راه زبان و گفتار دارند و البته آن را بیشتر میپسندند.
مشکل همیشه اینجاست که زنان و مردان تفاوتهای ذاتی بین خود و دیگری را درک نمیکنند و براساس آنچه که در باطن وجود خودشان وجود دارد درباره رفتار ظاهری دیگری قضاوت میکنند. مردی که برای رفاه حال خانوادهاش شبانهروز در تلاش است، برای اینکه همسر و فرزندانش هیچ کمبودی احساس نکنند ، معلّم است یا مهندس یا کشاورز، یعنی یک عاشق به تمام معناست، هرچند این عشق را به زبان نیاورد و هرچند هیچ وقت نگوید دوستت دارم... از طرف دیگر زنی که کارهای تکراری و روزمرّه خانه را انجام میدهد، حالا چه خانهدار باشد ظریف و دقیق، و یا شاغل با تمام خستگی ولی علاقه، کافی است محبّتی از زبان همسر بشنود تا خستگیاش برطرف شود...
برای همین هم:
مردان بهتر است از اینکه «هیچ وقت» احساسشان را به زبان نیاورند، حداقل «گاهی» این کار را برای دلگرمی همسرشان بکنند.
زنان هم بهتر است از اینکه «همیشه» تشنه شنیدن ابراز محبت زبانی از طرف همسرشان باشند، به «گاهی» هم راضی باشند.
اما هنوز هم یک چیز را نمیفهمم (به عنوان آدمی که بیشتر بااحساس هستم تا احساساتی)؛ مردان چگونه میتوانند در دو راهیها جلوی دل خود بایستند با اینکه میدانند حق با اوست؟ چون عقل همیشه هم درست جواب نمیدهد...