تأسف
اول
در طی این چند روز گذشته اتفاقاتی در سطح رسانههای کشور رخ داده است که نتوانستم درباره آنها ابراز تأسف نکنم. افرادی که در مقام حرف و شعار در وصف ولایت و ولایتپذیری چهها میگویند و خود را مطیع بلاشک و جان کف رهبر انقلاب میدانند، پس از پاسخ آیت الله خامنهای به نامه رئیس جمهور در خصوص توافق ژنو، بر آن نامه تعبیرها و تفسیرهای بعضاً خندهآور و در عین حال تأسفبرانگیزی مینویسند، نمونه اینکه آقا جواب سلام نامه روحانی را نداده است... اسمی از فعالیتهای هستهای به میان نیاورده و فقط نوشته است آنچه مرقوم داشتهاید... خلاصه و در چند خط نوشته پس منظور داشته چه و چه و... تندروی به همین میگویند یعنی از آنچه ولایت تعیین میکند هم جلو بزنی، بیتوجه به آنکه آن طرف آب آنهایی که چشم دیدن وحدت و هماهنگی و همصدایی را در داخل ایران ندارند با شنیدن چنین تفاسیر و تعابیر بیهوده میگویند تندروها در مقابل رهبر هم میایستند.
در این بین عدهای از دانشجویان احساساتی مصاحبهای با پدر شهید احمدی روشن انجام دادهاند و علت غیبت خانواده شهید احمدی روشن در دیدار با رئیس جمهور را جویا شده و عجیب سعی دارند این قضیه را به نارضایتی ایشان از سیاستهای هستهای دولت ارتباط دهند؛ حتی آن زمانی که میپرسند اگر شهید احمدی روشن اکنون زنده بود چگونه در برابر این توافق موضع میگرفت، میکوشند تا با خطدهی ذهن پدر شهید را به سویی که مورد علاقه خود است سوق دهند که ایشان با قاطعیّت میگویند اگر مصطفی زنده بود طبق فرمایش ولایت عمل میکرد. (برای شنیدن این مصاحبه اینجا کلیک کنید.)
چیزی که مایه تأسف است بیتوجهی و عدم داشتن نگاه بصیر و آگاه به عملکرد و طریقه صحبت و اظهارنظر کردن از سوی کسانی است که منسوب به دوستداری ولی فقیه هستند. زمانی که هیچ استدلال و برهان منطقی برای اثبات خویش ندارند سریعاً پای رهبر را به میان میکشند تا بلکه زیر سایه نام و مقام ایشان برای خویش مقبولیت و مشروعیت کسب کنند و غافل از این هستند که با این کار وجهه و ابهّت و وجود رهبر را مخدوش میسازند. کم نیستند کسانی که بخاطر همین اعمال افراطی و دور از عقلانیت کسانی که مدعی ولایتپذیری هستند، از خود ولایت فقیه هم فاصله گرفته و در برخی موارد به عداوت هم برخاستهاند. حیف که بصیرت را به درستی معنا نمیکنیم...
دوم
دو شب گذشته مصاحبه آقای روحانی در خصوص گزارش کار 100 روزه ابتدای دولت از شبکه اول سیما پخش شد. کاری ندارم با اینکه ایشان زمان انتخابات وعده داده بودند که 100روزه نسخه درد اقتصاد را خواهند پیچید و با وجودی که یک ادعای بیاساس و دور از عقل بود خیلیها آن را باور کردند ولی امروز به ارائه گزارش بسنده کردند. و کاری هم ندارم که ایشان در برخی موارد چگونه در مورد دولت قبلی بیانصافی کردند. خود بنده در یادداشتی به عملکرد احمدینژاد در خصوص دانشگاه و اشتغال و تحصیلکردهگان انتقاد کردم و بسیاری نقدهای دیگر که اکنون حوصله بیان آنها نیست ولی این دلیل نمیشود که خدمات مثبت او همچون مسکن مهر را هم زیر یوغ بیانصافی لگدمال کنیم هرچند که در برخی شهرهای بزرگ با مشکل مواجه بوده و شاید هنوز خیلی کمبودها دارد، ولی بسیار میشناسم افرادی را که حتی در رؤیا هم نمیدیدند صاحب خانه شوند ولی به مدد همین طرح مسکن مهر، شدند و خیلی هم راضی هستند. و یا نمیتوان بر اقدامات و خدمات دولت قبلی درخصوص ورزش چشم پوشید، آن هم زمانی که وزیر ورزش و جوانان دولت یازدهم شاید فقط ده روزی است که بر سر کار آمده است و نمیدانم چگونه رئیسجمهور آن را نادیده گرفت. موفقیتهای والیبالیستهای عزیزمان و همچنین فوتبالستهای ساحلی و چمنی و کشتیگیران آزاد و فرنگی در المپیک و... همه در سایه تلاش و نگاه پایهای و ژرف به ورزش در دوران دولت دهم بوده است که اکنون به ثمر نشسته است.
اما آنچه که بیشتر برایم تأسفبرانگیز بود لحن و طریقه صحبت و ادبیّات آقای روحانی بود. یکی از مهمترین مخالفتهای بنده با ایشان در زمان انتخابات هم همین ادبیات کمصبر و کماخلاق و به دور از شأن یک رئیس جمهور بود؛ آنجا که با لحنی پرخاشگرانه عابدینی مجری برنامه گفتگوی ویژه خبری را مخاطب قرار داد، آنجا که در یکی از مناظرات آنقدر داد و بیداد کرد که محسن رضایی گفت اگر قرار است شما برای هر چیزی اینقدر سر و صدا راه بیندازید که نمیشود و آنجا که با زیر سؤال بردن وجهه یک وظیفه نظامی سعی بر دادن جلوه منطقی و روشنفکر به خود کرد و آنجا که دستش را برای بوسیدن دیگران دراز میکرد و... جالب اینجاست که ایشان دائم از احترام به دیگران و رعایت حقوق ایشان صحبت میکرد و دقیقهای بعد باز هم با ذکر آن جمله معروفش به مقام و موقعیت بسیاری از نظامیان توهین میکرد. مگر سرهنگ و نظامی جزء این مردم نیستند که ایشان دائم سعی در تخریب و تحقیر این گروه از مردم دارند؟ اگر فرزند یک نظامی چنین سخنانی را بشنود چه احساسی پیدا میکند؟ ای کاش آقای روحانی سرهنگ بود و نه حقوقدان و در عوض مزیّن به اخلاق دینی بود و هنگام سخنرانی ادب و آداب اجتماعی و انسانی را به خوبی به جا میآورد. جالب اینجاست که زمانی عدهای به احمدینژاد بخاطر صحبت کردن بیپروا و اغلب سرشار از پرادعایی و بعضاً بیادبی انتقاد میکردند ولی اکنون همان ادبیات را میستایند و رمز پیروزی به حساب میآورند. امیدوارم حداقل از وزیر خودشان آقای ظریف خوشاخلاقی و خوشبرخوردی و ادبیات شایسته را یاد بگیرند. البته نبایستی از نقش مجریان آن برنامه خصوصاً محمدرضا شهیدیفر هم چشم پوشید که با حرکات مشمئزکننده و تمسخرآمیز صورت و نگاه پرمعنا در نقش مستمع، صاحب سخن را که جناب آقای روحانی باشند بر سر ذوق میآورد تا بیشتر بیرون بریزد آنچه را که در درون دارد! مقایسه کنید با مرتضی حیدری، که همه میگفتند در برابر احمدینژاد سکوت مطلق اختیار میکند و او را به چالش نمیکشد(با اینکه نقد به جایی بود) اما حداقل این چنین سبکسرانه هم رفتار نمیکرد. انتقاد مالِ همسایه است!