یک دیالوگ قشنگ


« من یه اشتباهی کردم. از این اشتباهاتی که مردهای پیش پا افتاده میکنن ولی اون مثل یه زن معمولی رفتار نکرد...»

این دیالوگ متعلق به تله فیلم «فراموشی» ساخته مسعود مددی است که در یک بعد از ظهر تابستانی ماه رمضانیِ یکی دو سال پیش در شبکه 4 دیدم. شبکه 4 بدلیل ماهیت متفاوتش با دیگر شبکه‌ها، فیلم‌ها و سریال‌های متفاوتی هم پخش می‌کند؛ البته دلیل من برای تماشای این تله فیلم این ماهیت متفاوت نبود بلکه پر کردن وقت عصر تابستانی روزه بود که واقعاً با نزدیک شدن به غروب آفتاب توان و انرژی انجام کار کاسته می‌شود!

این دیالوگ را حسین یاری می‌گوید آن وقتی که همسرش (پریوش نظریه) دچار فراموشی شده و در آسایشگاه روانی بستری شده است. شخصیت زن آن فیلم بسیار عجیب و بی‌نظیر بود؛ نمی‌دانم واقعاً در عالم واقعی امکان آن همه گذشت و دوست داشتن توأمان هست یا نه. مرد فیلم با وجودی که ازدواجِ عاشقانه‌ای کرده بود و همسرش را هم بسیار دوست می‌داشت، اما در بخشی از این مسیر، فیل‌اش یاد هندوستان و عشق پیشین می‌کند؛ هر چند که این یادآوری تنها به یک دیدار خلاصه می‌شود، اما همسرِ مرد را دگرگون می‌کند. جالب‌تر اینکه آن زن هیچ گاه به شوهرش تألم ناشی از این دگرگونی را بروز نمی‌دهد و آن مرد در گمان خویش، خیال می‌کند همسرش چیزی از آن دیدار کذایی نمی‌داند؛ و زمانی متوجه می‌شود که همسرش در آسایشگاه بستری است و نهایتاً آن جملات سطر اول را ابراز می‌کند.


همین طوری یادم اومد!

عمو ابراهیم!

اما عموابراهیم پاداش خودش را گرفته است نه از جشنواره فجر که هیچ‌گاه ذلیلِ گرفتن جایزه‌اش نبوده؛ از آنهایی که صمیمانه دوستش دارند و البته جایزه او محفوظ است نزد آنانی که برای «راست‌نشان‌دادن‌شان» می‌کوشد و نزد آن خداوند عادلی که می‌بیند دل‌های سختِ نرم‌شده را پس از دیدن صداقتِ حاج کاظم و یوسف و سعید و...
ادامه نوشته

وحشی‌ترین شکنجه

یک مرتبه مرا بر روی تختی خواباندند و دست‌ها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجه‌گر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را بر روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجّه و ناله من به مسخره گفت: «آخ! سیگارم خاموش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلول‌هایم درد برخواست...

بدترین و سخت‌ترین و به عبارتی وحشی‌ترین شکنجه زمانی بود که مأمور یا بازجو مست و لایعقل وارد اتاق می‌شد، و شروع به اذیت و آزار و شکنجه می‌کرد؛ به نحوی که قابل بیان نیست. گاهی آنها برهنه وارد می‌شدند، کمی می‌ایستادند و خنده‌ای می‌کردند و می‌رفتند، و من بدون حرکت با چشمانی بسته لحظاتی پر از ارعاب و وحشت را پشت سر می‌گذاشتم.


برگرفته از خاطرات مرضیه حدیدچی (دبّاغ) به کوشش محسن کاظمی


اینجا جای خانم‌ها نیست!

[بعضی وقتها در وبلاگ‌های خانمها، می‌بینم که سراسر از دست مردان و رفتارها و گفتارها و بی‌وفایی‌ها و نامردی‌ها و عدم احترام به حقوق زن و ... شکوه‌ها می‌کنند و مردان را لایق اسفل‌السافلین جهنم می‌دانند و... خواستم بگویم تا زمانی که ما خانم‌ها خودمان را سزاوار احترام ندانیم و به دیگر خانم‌ها هم به دیده احترام ننگریم و شخصیت والا و وجود بزرگوار زن را بها ندهیم، نمی‌توانیم از مردان انتظار داشته باشیم.]


ادامه نوشته

زنان و مردان با ایمان1

همان طوری که قبلاً هم گفته‌ام بنده در شهر تبریز مشغول به تحصیل هستم. و حتماً می‌دانید که استان آذربایجان شرقی با کشور آذربایجان همسایه است. و احتمالاً مطّلع هستید که کشور آذربایجان از لحاظ پزشک و خدمات بهداشتی درمانی وضعیت چندان مطلوبی ندارد و از طرفی با توجه به پایین بودن هزینه‌های درمانی در کشور ما برای آذربایجانی‌ها به دلیل پایین بودن نرخ ریال در مقایسه با منات بیشتر ایشان برای دوا و دکتر تشریف می‌آورند ایران و بالاخره نان بسیاری از پزشک‌ها در روغن است که چند برابر بیماران ایرانی با ایشان حساب می‌کنند! اینها را گفتم تا مقدمه‌ای باشد بر خاطره‌ای که چند وقت پیش در صفحه حافظه بنده ثبت شد. در اتوبوس خط تندرو و در مسیر رسیدن به ایستگاه سرویس دانشگاه بودم که خانمی خوش‌رو و خوش‌صحبت در یکی از ایستگاه‌ها سوار اتوبوس شد و سریعاً شروع به صحبت با ما کرد. خانمی بود اهل آذربایجان که آمده بود دکتر. شروع کرد: «خانم‌های ایرانی که می‌آیند آذربایجان، روسری‌هایشان را بر می‌دارند و موهایشان را موج می‌دهند  و با تاپ بیرون می‌آیند (در این هنگام حالت چهره و چرخش چشمان و نگاهش و حرکت دستانش خیلی جالب بود!)... البته اونجا این مسأله عادی هست و کسی هم به ایشان توجه نمی‌کند ولی خب در ایران مردهای ایرانی خیلی نگاه می‌کنند... من خودم هم آنجا حجاب ندارم، مسلمان هستم‌ها، بالاخره قرآن می‌خوانم و می‌دانم که مسلمان باید حجاب داشته باشد ولی عادت نکرده‌ایم؛ خب ما تازه از روسیه جدا شده‌ایم و... البته به ایران که می‌آیم روسری می‌گذارم...».

ادامه نوشته

نشانه‌های ظهور او

یعقوب سرّاج نقل می‌کند:

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «یا ابن رسول‌الله! فرج شیعیان شما کی خواهد بود؟ فرمودند:

وقتی که اولاد عبّاس در حکومت با هم اختلاف پیدا نمایند و افرادی طمع ریاست را پیدا کنند که نباید بکنند و عرب کیان خود را از دست بدهد، سفیانی خروج می‌کند (از شام و بغداد) و یمانی قیام می‌نماید و حسنی (منظور جناب حسنی از خراسان است) حرکت می‌کند. در این هنگام، صاحب این امر (ولایت) از مدینه به سمت مکه معظمه حرکت می‌کند در حالی که «تراث» رسول خدا صلی الله علیه و آله را همراه دارد. می‌گوید: عرض کردم: «تراث» چیست؟ فرمودند: شمشیر، زره و عمّامه رسول اگرم صلی الله علیه و آله و بُرد آن حضرت و پرچم و عصای آن سرور و اسب ِسواری با آلات جنگی و همه وسایل نبرد که جدّش خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله داشتند، امام عصر همه این مواریث را همراه دارد.

نشانه‌های ظهور او، تألیف مرحوم حاج شیخ محمد خادمی شیرازی

حالا هی بگویید مردان بی‌احساسند!

به نظر بنده، بایستی بین احساساتی و با احساس بودن فرق قائل شد؛ احساساتی یعنی کسی که احساسش بیشتر از منطقش در تصمیم‌گیری‌ها و رفتار و گفتار دخالت دارد؛ اما بااحساس لزوماً به معنای غلبه احساس بر منطق نیست و بسته به شخصیت فرد در کنار منطق یا پشت سر آن حرکت می‌کند. با این تفاسیر زنان احساساتی و مردان بااحساس هستند. اما چون احساسات مردان کمتر به زبان اظهار می‌شود باور عمومی این است که مردان بی‌احساسند آن هم از طرف قاضیانی که خود عادت به ابراز احساس از راه زبان و گفتار دارند و البته آن را بیشتر می‌پسندند.

مشکل همیشه اینجاست که زنان و مردان تفاوت‌های ذاتی بین خود و دیگری را درک نمی‌کنند و براساس آنچه که در باطن وجود خودشان وجود دارد درباره رفتار ظاهری دیگری قضاوت می‌کنند. مردی که برای رفاه حال خانواده‎اش شبانه‌روز در تلاش است، برای اینکه همسر و فرزندانش هیچ کمبودی احساس نکنند ، معلّم است یا مهندس یا کشاورز، یعنی یک عاشق به تمام معناست، هرچند این عشق را به زبان نیاورد و هرچند هیچ وقت نگوید دوستت دارم... از طرف دیگر زنی که کارهای تکراری و روزمرّه خانه را انجام می‌دهد، حالا چه خانه‌دار باشد ظریف و دقیق، و یا شاغل با تمام خستگی ولی علاقه، کافی است محبّتی از زبان همسر بشنود تا خستگی‌اش برطرف شود...

برای همین هم:

مردان بهتر است از اینکه «هیچ وقت» احساس‌شان را به زبان نیاورند، حداقل «گاهی» این کار را برای دلگرمی همسرشان بکنند.

زنان هم بهتر است از اینکه «همیشه» تشنه شنیدن ابراز محبت زبانی از طرف همسرشان باشند، به «گاهی» هم راضی باشند.

اما هنوز هم یک چیز را نمی‌فهمم (به عنوان آدمی که بیشتر بااحساس هستم تا احساساتی)؛ مردان چگونه می‌توانند در دو راهی‌ها جلوی دل خود بایستند با اینکه می‌دانند حق با اوست؟ چون عقل همیشه هم درست جواب نمی‌دهد...

ادامه نوشته

زمزم عرفان

ره‌نمودی برای رسیدن به تمرکز

آیت‌الله بهجت از کسی نقل کردند3 که:

در وادی‌السلام نجف، در کنار مرقد حضرت هود و حضرت صالح، پیرمردی را دیدم که نشسته و دست‌هایش را به حالت خاصّی گذاشته است. پرسیدم چرا چنین کرده؟ اطرافیان پاسخ دادند که وی برای تحصیل تمرکز، چنین ریاضت می‌کشد.

ایشان در ادامه افزودند:

نیازی به این کارها نیست. همین که انسان توجه پیدا کند که [خداوند] محیط بر همه چیز است، کافی است: «به زودى نشانه‏‌هاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهايشان به ايشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است. آرى آنان در لقاى پروردگارشان ترديد دارند آگاه باش كه مسلماً او به هر چيزى احاطه دارد.» (آیات 54 و 53 سوره فصّلت)

مطلب تا این حدّ آسان است: «هر كجا باشيد او با شماست.» (آیه 4 سوره حدید)


3 شاید هم این ماجرا برای خودِ آیت‌الله بهجت اتفاق افتاده است. تردید از نگارنده است.

توضیح شقایق: در کتاب فقط عربی آیات نوشته شده است.         

سیاست ما را زده است، بدجوری...

جامعه سیاست‌زده یعنی اینکه حتّی وقتی می‌خواهی دانش و آگاهی دینی خود را بیفزایی، سراغ یک سخن‌ران و متفکّر و مبلّغ دینی‌ای بروی که در انتخابات گذشته طرفدار کاندیدای موردپسند تو بوده است و با این تراز بقیه عالمان دینی را حتی اگر در مقام مجتهد و مرجع تقلید باشند با چوب تحجّر و ناآگاهی (به زعم خویش) بزنی و برانی و نهایتاً یک نتیجه کلی بگیری که هر مبلّغ مخالف ما کاسب‌کار و حکومتی است... و دقیقاً هم مشخص نکنی «حکومتی» یعنی چه؟!
ادامه نوشته

یخ

در خانه نیمه‌سنتی، نیمه‌مدرن، ساخته شده ما، روشویی نه کاملاً در حیاط است و نه کاملاً در داخل خانه؛ جایی است بینابین؛ چیزی شبیه به پارکینگ ورودی خانه. در زمستان هوایش نه مثل هوای حیاط سردِ سرد است و نه مانند داخل خانه گرمِ گرم، اما بیشتر متمایل به سرد است. این روزها که برای خواندن نماز صبح می‌خواهم وضو بگیرم، اوایل آب سرد است؛ برای جلوگیری از اسراف منتظر گرم شدنش نمی‌مانم و مدت زمانی که طول می‌کشد تا گرم شود به اندازه‌ای است که صورتم را شسته‌ام و در ابتدای شروع مرحله دستها هستم. یک بار که با دمغی داشتم آب سرد را به صورتم می‌پاشیدم، فکری همچون شهاب از ذهنم گذشت و همچون برق مرا لرزاند: «در قدیم مردم یخ را می‌شکستند و وضو می‌گرفتند...».


واقعاً انصاف است که من هم بهشت بخواهم و آن آدمها هم؟!

فصل حساب‌رسی!

با آرزوی موفقیت برای همه دانشجویان خوب و درس‌خوانِ کشورم.
ادامه نوشته

بهترین؟

اما همان طوری که نتیجه نهایی هم نشان داد، دعوت از این مهمانان اثری بر نظرات بیننده‌گان نداشت و به عبارتی تبلیغ به حساب نمی‌آمد (البته چنین هدفی هم مدّنظر نبود). این درست که ما ملتی احساسی هستیم و خصوصاً در ایام انتخابات با بلاتکلیفی اجازه می‌دهیم کارکشته‌های عالم سیاست در یکی دوشب آخر منتهی به روز انتخابات سوار بر موج احساسات ما به اهداف خود برسند!، اما به خوبی می‌دانیم و آگاه هستیم که چه خواننده‌ای یا چه فوتبالیستی یا چه بازیگری و... را دوست می‌داریم!


*آهان راستی من به شماره 4 رأی دادم!

**دوستان عزیز در حال جمع‌بندی و نتیجه‌گیری برای بحث عروسی هستم اگر نظری داشتید که هنوز نگفته‌اید حتماً مرا مطلع کنید؛ شاید در نتیجه‌گیری‌ام تأثیر داشت. 

ادامه نوشته

لحظه‌ای زندگی2

خب. الوعده وفا. سری دوم عکس‌های زیرمجموعه لحظه‌ای زندگی را تقدیم می‌کنم. خوشحال می‌شوم هم عکس‌های سری اول و هم عکس‌های سری دوم را ببینید و بگوییدکدام عکس و چرا، بیشتر به دل شما نشست؟ حالا چرند و پرندهای زیرنویس عکس‌ها را هم نخواندید، مهم نیست. (عکس‌های سری اول)


http://upload7.ir/images/18762138167067894758.jpg


ادامه نوشته

زمزم عرفان

حضرت آیت‌الله بهجت، از مرحوم آیت‌الله آقا سیّد علی قاضی نقل کردند: «هرکس نمازهای واجب یومیّه را اوّل وقت بخواند، به همه مقامات معنوی خواهد رسید. اگر نرسید، مرا لعنت کند!»

ایشان ادامه دادند که: «آقای قاضی، چیز دیگری را هم اضافه کرد که نمی‌گویم».

پرسیدم راه حضور قلب در نماز چیست؟

فرمودند: «دو کار در کنار هم:

1.        نمازگزار به وسوسه‌های شیطانی که غیراختیاری پیش می‌آید، کاری نداشته باشد.

2.        هر وقت در نماز، توجه پیدا کرد، اختیاراً به غیر خدا توجه نکند».

و در توضیح این مطلب فرمودند: «شیطان می‌خواهد اختیاراً انسان را متوجه غیر خدا کند. وقتی دید که در حال اختیار، به غیر خدا توجه نمی‌کند، او را رها می‌کند».


«زمزم عرفان» تألیف محمدی ری شهری درباره فقیه عارف آیت الله بهجت

آوا و نوا

 اما اکنون و پس از گذشت سالها از آن روزها به این نتیجه رسیده‌ام که حرمت موسیقی بخاطر ایجاد مشکلات و موانع سختی است که بر سر راه عبادت و تمایل به سمت انجام اعمال عبادی و دینی می‌گذارد؛ از مهمترین این موانع گرفتن حسّ و حال معنوی هنگام مناجات و عدم درک لذّت نیایش با معبود است.

ادامه نوشته

ساده


http://kashtynejat.persiangig.com/image/21.9.92%20%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D8%B7.jpg

و بالاخره زمستان از راه می‌رسد! طبق روال انشاهای کودکی: ننه سرما بغچه‌اش را باز کرده و برای ما برف آورده! که همه‌گی از حرف‌های تنها مجری برنامه‌های کودک این جمله را در انشاهایمان کپی پیست می‌کردیم! خیلی سعی کردم تا همان صحنه‌ای را که چندهفته پیش از پاییز شکار کرده بودم، انتخاب کنم، اثری از خرمالوها نیست هفته پیش با عمو دو نفری زیر بارش ملایم برف همه را چیدیم! به اضافه یک گل رز که خواستم ادای عکاسان حرفه‌ای را دربیاورم!


ادامه نوشته

به کی میگن دانشجوی خوب؟

یه دانشجوی خوب شبها تا دیروقت، وقت عزیز و گرانبهای دوره جوونیش رو توی فیس‌بوک تلف نمیکنه! و همکلاسی‌هاش و هم‌اتاقی‌هاش رو ول نمیکنه بره با آدمایی که اصلاً معلوم نیست چی هستن! فرِند بشه!

ادامه نوشته

نه خانم نه!


http://haftruz.ir/wp-content/uploads/9335_356.jpg


به خاطر دارم در یکی از این مجالس دیدم خانم مداح پس از سخنرانی و احکام‌گویی، صدایش را نازک کرده و با دادن سوز و نوایی غم‌انگیز به آن، شروع به خواندن اشعار عاشورایی کرد. ایشان در تمام مدتی که خانم‌های دیگر با صدای بلند گریه می‌کردند، با نگاهی خیره و بی‌تفاوت به روبرو در حال نوحه‌خوانی بود بدون آنکه قطره‌ای اشک از چشم‌شان سرازیر شود تنها با تکان دادن سر و بالاتنه به سمت جلو و عقب با دیگران همراهی می‌کرد و این یعنی صرفاً برگزاری مرحله مدّاحی از سری مراحل مجلس‌داری. همان لحظه به یاد خاطره‌ای افتادم؛ در خوابگاه دوست صمیمی و هم‌اتاقیم مشغول مطالعه یکی از کتاب‌های دکتر شریعتی بود که نقدی داشت بر اینکه چرا مدّاحان خود گریه نمی‎کنند و آن دوست مذهبی و مؤمنِ من چقدر از این جمله بهم ریخته بود که بالاخره با یادآوری مدّاح دانشگاه که خودش هم‌صدا با دیگران گریه می‌کرد، گفتم همه مداحان اینطور نیستند و او قدری آرام شد. بگذریم.



براساس آنچه که گفتم، سه روز آخر ماه صفر که معمولاً مجلس عزاداری و قرآن‌خوانی زنانه داریم به پیشنهاد بنده همواره از روحانیون آقا دعوت می‌کنیم و در برابر این سؤال همیشگی مادرم که می‌پرسد به خانم فلانی بگوییم بیاید؟ می‌گویم نه خانم نه!

ادامه نوشته

زمزم عرفان

(برای لحظاتش هم برنامه داشت. دائم در کار و تلاش بود. مطالعه، نوشتن، تدریس، عبادات و سائر واجبات و ضروریات. مانند کارخانه‌ای چند شیفته، حدود بیست ساعت را در شبانه روز، به تنهایی کار می‌کرد، کار. گویی با استراحت، نا آشنا بود. تا توان داشت، کار می‌کرد. در دوران ناتوانی‌اش، پس از نود سالگی هم با بسیاری از جوانان، فرق‌ها داشت و از آنان تواناتر و پرکارتر بود.


ادامه نوشته

تأسف


خلاصه اینکه انصاف را همه جا زیر پا گذاشته‌ایم...

ادامه نوشته