ای دل غم این جهان فرسوده مخور!

بیهوده نیی غمان بیهوده مخور!

چون بوده گذشت و هست نابوده پدید

خوش باش غم بوده و نابوده مخور!

حدود دو هفته پیش که از دانشجویان امتحان پایان‌ترم می‌گرفتم، این رباعی زیبا و نغز خیام نیشابوری را هم انتهای برگه سؤالات نوشته بودم. بچه‌ها شروع کردند سر شوخی را باز کردن که معنی این شعر هم نمره دارد آیا؟ یا تفسیرش؟ ما هم شعر بنویسیم و... که بنده هم گفتم هرکس یک شعر خوب بنویسد نمره‌ای هم بابت آن خواهد گرفت! (هرچند نهایتاً آن نمره را به همه دادم.) نکته جالب اینجاست که اکثر دانشجویانی که آخر برگه‌شان شعر نوشته بودند از بین دانشجویان پسر بودند! قبل‌ترها هم که سر کلاس حرف از شعر و شاعری به میان آمد، متوجه شدم باز هم پسران بسیار علاقه‌مندتر هستند و حتی یکی‌شان شاعر نیز هست (وبلاگ خاکستر) حالا شاید کس دیگری هم بوده و پنهان کرده!؛ یک بار هم که برای رفع خستگی قرار شد مشاعره‌ای بین من و دو تن از دانشجوی پسر برگزار کنیم، با کمال تأسف و البته افتخار بنده بازی را واگذار کردم! انصافاً خیلی قوی‌تر بودند و بنده خیلی خوشحال شدم که دانشجویان ما حافظ میراث کهن میهن‌شان هستند. یک بار هم زمانی که دانشجوی دوره کارشناسی ارشد بودم، با دوتن از هم‌اتاقی‌ها تصمیم گرفتیم در مسابقه مشاعره دانشگاه شرکت کنیم و اسم گروه‌مان را هم 236 گذاشتیم که شماره واحد‌مان بود! باز هم ما به آقایان محترم باختیم و کلاً در آن مسابقه بیشتر شرکت‌کننده‌گان دانشجویان پسر بودند. یک نگاهی به تاریخ شعر و شاعری هم نشان می‌دهد که حافظ‌ها و مولوی‌ها و خیام‌ها فقط در بین آقایان ظهور و بروز داشته‌اند و خانم‌های شاعر نتوانسته‌اند در این حدّ ظاهر شوند!

بنده معتقدم دو عنصر لازم برای سرودن شعر دل‌نشین و گوش‌نواز اولاً قریحه و ذوق شعرسرایی است و ثانیاً احساسی ناب و به غلیان آمده؛ تأکید می‌کنم که اگر هر کدام از این عناصر نباشد، شعر مطلوب و حائز آن شرایطی که گفتم حاصل نمی‌شود. خیلی‌ها ذوق و قریحه هم‌وزن‌گویی و میزان‌کردن قافیه و حتی مسجّع‌گویی در گفتار عادی را دارند ولی وقتی شعری می‌گویند اصلاً حتی از دریچه مغز هم نمی‌تواند عبور کند چه رسد به نگهبانان دل که بسیار سخت‌گیرتر هم هستند! احساس خالی هم که به درد نمی‌خورد مثل خود بنده که شاید در کلّ عمر فقط دو الی سه شعر «سروده!!» باشم آن هم یک درجه بهتر از شعر سپید از آب درآمده!! و حقیقتاً نعمتی است بس شگفت توان شعرگویی...

البته یک نکته مغفول نماند که اگر درجه‎ای از عرفان و معرفت هم برای شاعر حاصل شود شعر نه تنها دل‌نشین و گوش‌نواز خواهد شد، که حتی آیینه‌ای خواهد شد برای پیچ‌های جاده‌های زندگی و آن وقت است که «حافظ» می‌شود دردانه تاریخ ادبیّات ایران.

حالا یک سؤالی پیش می‌آید؛ براساس مطالعات روان‌شناسی هم ثابت شده است که خانم‌ها از عنصر عاطفه و احساس بیشتر بهره برده‌اند تا آقایان. امّا واقعاً چه اتفاقی می‌افتد که بهترین شاعران دنیا که شاید بارزترین خصیصه‌ای که با شنیدن نام شاعر بر ذهن متبادر می‌شود، احساساتی و بااحساس بودن است، مردان بوده‌اند؟!


Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:8.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:107%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

به نظر بنده، بایستی بین احساساتی و با احساس بودن فرق قائل شد؛ احساساتی یعنی کسی که احساسش بیشتر از منطقش در تصمیم‌گیری‌ها و رفتار و گفتار دخالت دارد؛ اما بااحساس لزوماً به معنای غلبه احساس بر منطق نیست و بسته به شخصیت فرد در کنار منطق یا پشت سر آن حرکت می‌کند. با این تفاسیر زنان احساساتی و مردان بااحساس هستند. اما چون احساسات مردان کمتر به زبان اظهار می‌شود باور عمومی این است که مردان بی‌احساسند آن هم از طرف قاضیانی که خود عادت به ابراز احساس از راه زبان و گفتار دارند و البته آن را بیشتر می‌پسندند.

مشکل همیشه اینجاست که زنان و مردان تفاوت‌های ذاتی بین خود و دیگری را درک نمی‌کنند و براساس آنچه که در باطن وجود خودشان وجود دارد درباره رفتار ظاهری دیگری قضاوت می‌کنند. مردی که برای رفاه حال خانواده‎اش شبانه‌روز در تلاش است، برای اینکه همسر و فرزندانش هیچ کمبودی احساس نکنند ، معلّم است یا مهندس یا کشاورز، یعنی یک عاشق به تمام معناست، هرچند این عشق را به زبان نیاورد و هرچند هیچ وقت نگوید دوستت دارم... از طرف دیگر زنی که کارهای تکراری و روزمرّه خانه را انجام می‌دهد، حالا چه خانه‌دار باشد ظریف و دقیق، و یا شاغل با تمام خستگی ولی علاقه، کافی است محبّتی از زبان همسر بشنود تا خستگی‌اش برطرف شود...

برای همین هم:

مردان بهتر است از اینکه «هیچ وقت» احساس‌شان را به زبان نیاورند، حداقل «گاهی» این کار را برای دلگرمی همسرشان بکنند.

زنان هم بهتر است از اینکه «همیشه» تشنه شنیدن ابراز محبت زبانی از طرف همسرشان باشند، به «گاهی» هم راضی باشند.

اما هنوز هم یک چیز را نمی‌فهمم (به عنوان آدمی که بیشتر بااحساس هستم تا احساساتی)؛ مردان چگونه می‌توانند در دو راهی‌ها جلوی دل خود بایستند با اینکه می‌دانند حق با اوست؟ چون عقل همیشه هم درست جواب نمی‌دهد...