زنان و مردان با ایمان1
همان طوری که قبلاً هم گفتهام بنده در شهر تبریز مشغول به تحصیل هستم. و حتماً میدانید که استان آذربایجان شرقی با کشور آذربایجان همسایه است. و احتمالاً مطّلع هستید که کشور آذربایجان از لحاظ پزشک و خدمات بهداشتی درمانی وضعیت چندان مطلوبی ندارد و از طرفی با توجه به پایین بودن هزینههای درمانی در کشور ما برای آذربایجانیها به دلیل پایین بودن نرخ ریال در مقایسه با منات بیشتر ایشان برای دوا و دکتر تشریف میآورند ایران و بالاخره نان بسیاری از پزشکها در روغن است که چند برابر بیماران ایرانی با ایشان حساب میکنند! اینها را گفتم تا مقدمهای باشد بر خاطرهای که چند وقت پیش در صفحه حافظه بنده ثبت شد. در اتوبوس خط تندرو و در مسیر رسیدن به ایستگاه سرویس دانشگاه بودم که خانمی خوشرو و خوشصحبت در یکی از ایستگاهها سوار اتوبوس شد و سریعاً شروع به صحبت با ما کرد. خانمی بود اهل آذربایجان که آمده بود دکتر. شروع کرد: «خانمهای ایرانی که میآیند آذربایجان، روسریهایشان را بر میدارند و موهایشان را موج میدهند و با تاپ بیرون میآیند (در این هنگام حالت چهره و چرخش چشمان و نگاهش و حرکت دستانش خیلی جالب بود!)... البته اونجا این مسأله عادی هست و کسی هم به ایشان توجه نمیکند ولی خب در ایران مردهای ایرانی خیلی نگاه میکنند... من خودم هم آنجا حجاب ندارم، مسلمان هستمها، بالاخره قرآن میخوانم و میدانم که مسلمان باید حجاب داشته باشد ولی عادت نکردهایم؛ خب ما تازه از روسیه جدا شدهایم و... البته به ایران که میآیم روسری میگذارم...».